English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (6637 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
book debts U بدهی دفتری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
clerical U دفتری
white-collar U کارمند دفتری
white collar U کارمند دفتری
book value U بهای دفتری
book value U ارزش دفتری
clerical jobs U مشاغل دفتری
clerical test U ازمون امور دفتری
clerk U کارمند دفتری فروشنده مغازه
secretariat U هیئت دبیران وکارمندان دفتری
secretariats U هیئت دبیران وکارمندان دفتری
office grapevine U سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
clerks U کارمند دفتری فروشنده مغازه
the desk U کار دفتری یا ادبی یاروحانی
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
minnesota clerical aptitude test U ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
I am just a pen – pusher . U قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
trial attorney U وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
current maturity U قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
due U بدهی
liability U بدهی
debited U بدهی
indebtedness U بدهی
debt U بدهی
debts U بدهی
liabilities U بدهی
debits U بدهی
liability to disease U بدهی
debit U بدهی
debiting U بدهی
contingent liability U بدهی اتفاقی
contingent liability U بدهی احتمالی
collective liability U بدهی جمعی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
arrear U بدهی معوق
bank overdraft U بدهی به بانک
liability insurance U بیمه بدهی
capital liability U بدهی سرمایه
capital liability U بدهی درازمدت
debt perpetrator U مرتکب بدهی
arrear U بدهی پس افتاده
current liability U بدهی جاری
legal liability U بدهی قانونی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
due bill U سند بدهی
national debt U بدهی ملی
net debt U بدهی خالص
debt burden U بار بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
debit card U کارت بدهی
private debt U بدهی خصوصی
public debt U بدهی دولت
the d. of a debt U پرداخت بدهی
to be in debt U بدهی داشتن
to get into debt U بدهی پیداکردن
floating debt U بدهی متغیر
an active debt U بدهی با ربح
promissory notes U برگه بدهی
debits U حساب بدهی
promissory note U سند بدهی
debits U ستون بدهی
promissory notes U سند بدهی
debited U ستون بدهی
debts U بدهی داشتن
debt U بدهی داشتن
liquidation U پرداخت بدهی
debited U حساب بدهی
debit U حساب بدهی
back U بدهی پس افتاده
debit U ستون بدهی
promissory note U برگه بدهی
debiting U ستون بدهی
admission of liability U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
backs U بدهی پس افتاده
credit notes U سند بدهی
credit note U سند بدهی
debiting U حساب بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
debits U در ستون بدهی گذاشتن
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
defaults U عدم پرداخت بدهی
monetization U پرداخت نقدی بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
default U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
charge account U حساب بدهی مشتری
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
solvency U توانایی پرداخت بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
due U بدهی موعد پرداخت
office automation U خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history Forum search
1due amount
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com